سلام.تبریک میگم به خاطر وبلاگ زیباتون.
راستی سارینا حاضر نیست به وبلاگتون سر بزنه.1 مقدار از نوشته هاتونو واسش خوندم گفت واسه این حرفا دیگه دیر شده.
موفق باشید.
شروینا جان در پاسخ سارینای عزیزم . لطف کن به ایشان بفرمایین . پاسختون چیز جدید و راهگشایی نبود. بنده انتظار داشتم بعد از گذشت 6 ماه بلاتکلیفی شما راه حلی بهتر و مشخص تر ارائه میکردین . ولی افسوس باز هم حرف اول رو زدین .یادتونه که : از روز اول هم گفتین دیگه دیر شده . باشه ولی اینو یادت نره که من تمام تلاشم رو کردم .
و مطالبی هم که در وبلاگم میخونین .تنها شرح پریشونی های من و تنهایی هامه . وقتی میدونی و گفتم که بیمارستان بستری شدم .و تو حتی به عنوان یک غریبه نگران نمیشی و نمیپرسی چی شده . معلومه که منو نمیخواهی . باشه عزیز . من بخاطر عشقی که بهت دارم و تو نمیتونی ازم بگیری . حاضرم راه حل پیشنهادیت رو هر چه باشد شرافتمندانه بپذیرم .تا حداقل بفهمی چقدر دوستت دارم.
میتونم الان راه حل تو رو برای آینده حدس بزنم . بگم؟ باشه . بخونش عزیز:
حدس میزنم منتظر دریافت پیش پرداختی و تا اون موقع اقدامی دیگه نمیکنی .و بعد از دریافت . به پیشنهادی که بهت شده . سعی میشه منو در خیابان ویا.. غافلگیر کرده و برام پاپوش به نفع تو درست بشه و سپس اقدام برای جدایی .!!!
خداوکیلی به خودت راستشو بگو چه مقدار درست گفتم .
حالا من چه کردم که مستوجب این همه باشم خدا میداند و بس .
سارینای عزیزم که دیگه برات زنده و یا مرده من هم مهم نیست .
به خدای احد و واحد سوگند یاد میکنم که بدونی راست میگم :
1- اینو بدون سر حرفی که در مورد پاکی خودم گفتم هنوز وهمیشه
هستم .قدیم بخاطر تو بود ولی الان بخاطر اینکه نتونن اینجوری ازم بگیرنت
2- در مورد طلبت . اینو بدون که من وجدانا اونو داده ام که باهام زندگی
کنی .نه برای جدایی . خودتم از نیت اولیه باخبری . حالا تا چه حد الان باز
هم خودت رو محق میدونی خدا میدونه.
ولی اینو بدون بخاطر تو این کاررو میکنم . و همانطور طی 12 روز گذشته
استقلالم رو حفظ کرده ام و حتی به منزل پدرم نرفته ام ( بی معرفت تو این
مدت این کار باور کن یک وعده غذای گرم هم نخوردم). باز هم با استقلال
کامل و بدون چشم داشت از دیگران .اینبار هم خودم حتما جور میکنمش .
میدونی که حداقل 4 میلیون کم دارم . امشب تصمیم جدی گرفتم برای
فروش کلیه ام !! باور نمیکنی . انشالله تو هفته آینده یک روز قبلش برات پیام
میدم که آگهی اونو تو روزنامه بخونی .
تا با این کارم هم عشقم رو بهت ثابت بکنم حتی الان که دیگه ازم بدت می
آید.و هم استقلالم رو به رخ خودم بکشم.
خدا رو شاهد میگیرم که حتی یک ذره هم نمیخواهم تورو احساسی کنم و
پشیمون کنم (من ساده رو ببین؛با اینکه میدونم دوستم نداری ...!!) . میدونم
الان گوش تو کاملا از انواع حرف ها پر است و دیگر حق داری که نتونی حرف
منو بشنوی.
سارینا جون دیگه هیچی تو دنیا نمیخواهم غیر از خوشبختی و عاقبت بخیری
تو . باور کن که راست میگم .حداقل این دم آخر بهم اعتماد کنو فقط بهم بگو
ازم چی میخواهی و چکار میتونم برات بکنم. البته مورد پول که حل شد. اگه
روراست باشی قول میدم از فردا دنبال اون باشم.بهت ثابت میکنم چقدر برام
عزیزی. هرچند که یکطرفه است.فقط بگو چی میخواهی و چکنم؟فقط
خواهشا بذار خواسته ات رو خودم بدون فوت وقت قانونی انجام بدم .
میخواهم این آخری نام نیکم برات بمونه.نذار با دعوا و تنش همه چیز پایان
بپذیره چون مطمئنا اگر به غیر از دوستی باشه .هرگونه اقدامی بازخورد
خواهد داشت .مخصوصا حالا که تو رو از دست داده میبینم.میدونی که؟
دیگه حرفی برای گفتن نمونده .من منتظر میمونم تا پاسخ خودتو بدون
واسطه بدونم.
شروینای عزیز جدا ازت ممنونم که تو یکی تونستی تکلیفم رو روشن کنی .
قابل توجه ناشناسی که برات پیام داده بود تو وبلاگت؛ دیدی که شروینا طناب
پوسیده نبود؟
شروینای عزیز ممنون میشم که نظرت رو به عنوان یک غریبه بهم بدی و بگی
من چکار کنم .این آخرین لطفت خواهد بود که من همیشه به یاد خواهم
داشت. منتظر پاسختم . و دیگه تا نخواهین مزاحم خودت و وبلاگت
نمیشم .حتی برای مطالعه.
همه شما رو به خدای یگانه میسپارم.
غریب آشنا